ايام مسلميه، ايام شهادت حضرت مسلم بن عقيل (نهم ذى الحجه) پيشاهنگ نهضت كربلا و سفير امام حسين (ع) به سوى مردم كوفه و هاني بن عروه، از شيعيان با وفا و ميزبان و همرزم مسلم بن عقيل را به سوگ مي نشينيم.وصال مسلم به ملكوت، او كه در عرفه شهيد شد تا دعاى عرفه مولى الكونين را تفسير كند و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافريند.
روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاك به ديگران هم، پاكى و ايمان مىآموزد. صداقت و فداكارى ايثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداكارى است. حماسههاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهيد پرور است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاريخ خونبار ما اسوه همه كسانى است كه در زندگى به هدفهايى والاتر از خوردن و خوابيدن اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجويند. انسانهاى نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقيل» يكى از اين چهرههاست. شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست;و خواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس آموز و الهامبخش و سازنده است. حماسه مسلمبن عقيل در كوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود; و خود مسلم، پيشاهنگ نهضتسيدالشهدا -عليهالسلام و سفير انقلاب كربلا و پيشمرگ حماسه تاريخساز و جاويدان عاشورا بود.
درباره مسلم، چه مىتوان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداكارى و حماسه وآزادگىاش، و چه مىتوان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و مسلمبن عقيل كيست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مكتب; الگو و اسوهاى از يك جوانمرد سلحشور و انقلابى پاكباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوستسپرده و قدم در راهحق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسيده. پس، با هم با چهره اين شخصيتبزرگ،آشنا شويم.
ايام مسلميه، ايام شهادت حضرت مسلم بن عقيل (نهم ذى الحجه) پيشاهنگ نهضت كربلا و سفير امام حسين (ع) به سوى مردم كوفه و هاني بن عروه، از شيعيان با وفا و ميزبان و همرزم مسلم بن عقيل را به سوگ مي نشينيم.وصال مسلم به ملكوت، او كه در عرفه شهيد شد تا دعاى عرفه مولى الكونين را تفسير كند و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافريند.
روح بزرگ انسانهاى خود ساخته و پاك به ديگران هم، پاكى و ايمان مىآموزد. صداقت و فداكارى ايثارگران در راه خدا الهام بخش تعهد و فداكارى است. حماسههاى جهاد و شهادت مردان بزرگ اسلام، مجاهد ساز و شهيد پرور است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاريخ خونبار ما اسوه همه كسانى است كه در زندگى به هدفهايى والاتر از خوردن و خوابيدن اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجويند. انسانهاى نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند.
«مسلم بن عقيل» يكى از اين چهرههاست. شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداكار راه حق، ياد آور همه خوبيها، رشادتها و جوانمرديهاست;و خواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس آموز و الهامبخش و سازنده است. حماسه مسلمبن عقيل در كوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود; و خود مسلم، پيشاهنگ نهضتسيدالشهدا -عليهالسلام و سفير انقلاب كربلا و پيشمرگ حماسه تاريخساز و جاويدان عاشورا بود.
درباره مسلم، چه مىتوان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداكارى و حماسه وآزادگىاش، و چه مىتوان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و مسلمبن عقيل كيست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مكتب; الگو و اسوهاى از يك جوانمرد سلحشور و انقلابى پاكباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوستسپرده و قدم در راهحق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسيده. پس، با هم با چهره اين شخصيتبزرگ،آشنا شويم.
ملا محمد کاظم خراسانی
(تولد ۱۲۵۵ قمری برابر ۱۲۱۸ شمسیمشهد-درگذشت: ۱۳۲۹ قمری برابر ۱۲۹۰ خورشیدی،نجف) مشهور بهآخوند خراسانیوصاحب کفایه(کفایة الاصول)،فقیه، سیاستمدار ومرجع تقلیدعصر خود بود.
آخوند خراسانی در کنار شیخعبدالله مازندرانیومیرزا حسین خلیلی تهرانیسه مرجع تقلید حامیمشروطیت در ایرانبودند.
تولد و تحصیلات
محمدکاظم در سال ۱۲۵۵ متولد شد. پدرشملا حسین هرویبود. وی در مشهد علوم مقدماتی و سطوح را فرا گرفت. سپس به سال ۱۲۷۷ قمری در سبزوار مدتی کوتاه ازحاج ملا هادی سبزواریفلسفه آموخت. پس از آن در سن بیست و دو سالگی، در سال ۱۲۷۷ قمری بهتهرانرفت و نزد ملاحسین خوییومیرزا ابوالحسن جلوهبه تحصیلات تکمیلی در حکمت و فلسفه پرداخت. سپس عازمنجفشد و نزدشیخ انصاری،سید علی شوشتری،میرزای شیرازی، شیخ راضی نجفی وسید مهدی قزوینیمشغول تحصیل شد. ملا محمد کاظم خراسانی پس از فراگیری علوم دینی درنجفوسامرابه تدریس مشغول شد و حدود نیم قرن به تدریسعلوم معقولو منقول پرداخت.
تولد و تحصیلات
محمدکاظم در سال ۱۲۵۵ متولد شد. پدرشملا حسین هرویبود. وی در مشهد علوم مقدماتی و سطوح را فرا گرفت. سپس به سال ۱۲۷۷ قمری در سبزوار مدتی کوتاه ازحاج ملا هادی سبزواریفلسفه آموخت. پس از آن در سن بیست و دو سالگی، در سال ۱۲۷۷ قمری بهتهرانرفت و نزد ملاحسین خوییومیرزا ابوالحسن جلوهبه تحصیلات تکمیلی در حکمت و فلسفه پرداخت. سپس عازمنجفشد و نزدشیخ انصاری،سید علی شوشتری،میرزای شیرازی، شیخ راضی نجفی وسید مهدی قزوینیمشغول تحصیل شد. ملا محمد کاظم خراسانی پس از فراگیری علوم دینی درنجفوسامرابه تدریس مشغول شد و حدود نیم قرن به تدریسعلوم معقولو منقول پرداخت.
ملا محمد کاظم خراسانی
(تولد ۱۲۵۵ قمری برابر ۱۲۱۸ شمسیمشهد-درگذشت: ۱۳۲۹ قمری برابر ۱۲۹۰ خورشیدی،نجف) مشهور بهآخوند خراسانیوصاحب کفایه(کفایة الاصول)،فقیه، سیاستمدار ومرجع تقلیدعصر خود بود.
آخوند خراسانی در کنار شیخعبدالله مازندرانیومیرزا حسین خلیلی تهرانیسه مرجع تقلید حامیمشروطیت در ایرانبودند.
تولد و تحصیلات
محمدکاظم در سال ۱۲۵۵ متولد شد. پدرشملا حسین هرویبود. وی در مشهد علوم مقدماتی و سطوح را فرا گرفت. سپس به سال ۱۲۷۷ قمری در سبزوار مدتی کوتاه ازحاج ملا هادی سبزواریفلسفه آموخت. پس از آن در سن بیست و دو سالگی، در سال ۱۲۷۷ قمری بهتهرانرفت و نزد ملاحسین خوییومیرزا ابوالحسن جلوهبه تحصیلات تکمیلی در حکمت و فلسفه پرداخت. سپس عازمنجفشد و نزدشیخ انصاری،سید علی شوشتری،میرزای شیرازی، شیخ راضی نجفی وسید مهدی قزوینیمشغول تحصیل شد. ملا محمد کاظم خراسانی پس از فراگیری علوم دینی درنجفوسامرابه تدریس مشغول شد و حدود نیم قرن به تدریسعلوم معقولو منقول پرداخت.
تولد و تحصیلات
محمدکاظم در سال ۱۲۵۵ متولد شد. پدرشملا حسین هرویبود. وی در مشهد علوم مقدماتی و سطوح را فرا گرفت. سپس به سال ۱۲۷۷ قمری در سبزوار مدتی کوتاه ازحاج ملا هادی سبزواریفلسفه آموخت. پس از آن در سن بیست و دو سالگی، در سال ۱۲۷۷ قمری بهتهرانرفت و نزد ملاحسین خوییومیرزا ابوالحسن جلوهبه تحصیلات تکمیلی در حکمت و فلسفه پرداخت. سپس عازمنجفشد و نزدشیخ انصاری،سید علی شوشتری،میرزای شیرازی، شیخ راضی نجفی وسید مهدی قزوینیمشغول تحصیل شد. ملا محمد کاظم خراسانی پس از فراگیری علوم دینی درنجفوسامرابه تدریس مشغول شد و حدود نیم قرن به تدریسعلوم معقولو منقول پرداخت.
زهیر بن قین بجلیاز هوادارانعثمانبود و همزمان باامام حسین علیه السلاممراسم حج را به جا آورده بود و بهکوفهباز می گشت.
جماعتی از قبیلهبنی فزارهوبجیلهچنین نقل کرده اند:
ما با زهیر بن قین از مکه باز می گشتیم و در راه همراه با حسین علیه السلام و همراهانش راه می پیمودیم. هرگاه حسین علیه السلام در محلی توقف میکرد، ما حرکت می کردیم و در جای دیگری توقف میکردیم، ولی در منزلگاه زَرود ناچار شدیم با کاروان امام توقف کنیم.
با زهیر نشسته بودیم و غذا می خوردیم که ناگهان فرستاده حسین علیه السلام وارد شد و سلام کرد و گفت:« ای زهیر بن قین! مرا ابا عبدالله بن الحسین به سوی تو فرستاده. به دیدارش برو.» ما همه دست از غذا کشیدیم و سکوت کردیم.
همسر زهیر - که دیلم (یا دلهم)، دختر عمرو بود - گفت:« سبحان الله! فرزند پیامبر کسی را به دنبالت فرستاده و تو را فرا خوانده و تو از رفتن خودداری می کنی؟! چه میشود اگر نزد او بروی و سخن او را بشنوی!»
زهیر از جا برخاست و به سوی خیمه ی امام رفت. طولی نکشید که با چهرهای درخشان و شادمان باز گشت. فرمان داد خیمه را برچینند و بار و بنه را برداشته، در جوار اردوی امام علیه السلام خیمه بزنند. بعد به همسرش گفت:« تو را طلاق دادم؛ زیرا فقط خوبی تو را میخواهم. من تصمیم گرفتهام همراه حسین علیه السلام باشم و جانم را فدای او کنم.»
سپس همسر خود را با مقداری آذوقه و مال و با چند تن از عمو زاده هایش همراه کرد تا او را به مقصد برسانند.
همسر زبیر برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت:« خداوند یار و مددکار تو باشد و این سفر را برای تو به خیر کند. روز قیامت، این از خود گذشتگی مرا به جدّ حسین علیه السلام یادآوری کن.»
زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت:« هر کس از شما دوست دارد با من بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست!»
بعد نقل کرد که:« ما در نواحیدریای خزرجنگ میکردیم؛ خداوند ما را پیروز کرد و غنائمی به دست آوردیم.سلمان باهریبه ما گفت:« آیا از این پیروزی و کسب غنائم خوشحالید؟»
گفتیم:« آری!»
گفت:« (ازپیامبر اکرمشنیدم که فرمود) در آینده، به جنگ در کنار سرور جوانانآل محمد(حسین علیه السلام) و یاری او و غنائمی که در این مسیر نصیب شما خواهد شد، بیشتر شاد باشید!»
من هم اکنون شما را به خدا می سپارم.»
ابراهیم بن سعید که از همراهان زهیر در سفر حج بود روایت کرده است که امام به زهیر فرموده بود:« من در کربلا کشته خواهم شد و سرم را زحر بن قیس به امید جایزه نزدیزیدخواهد برد ولی یزید چیزی به او نخواهد داد.»
زهیر بن قین بجلیاز هوادارانعثمانبود و همزمان باامام حسین علیه السلاممراسم حج را به جا آورده بود و بهکوفهباز می گشت.
جماعتی از قبیلهبنی فزارهوبجیلهچنین نقل کرده اند:
ما با زهیر بن قین از مکه باز می گشتیم و در راه همراه با حسین علیه السلام و همراهانش راه می پیمودیم. هرگاه حسین علیه السلام در محلی توقف میکرد، ما حرکت می کردیم و در جای دیگری توقف میکردیم، ولی در منزلگاه زَرود ناچار شدیم با کاروان امام توقف کنیم.
با زهیر نشسته بودیم و غذا می خوردیم که ناگهان فرستاده حسین علیه السلام وارد شد و سلام کرد و گفت:« ای زهیر بن قین! مرا ابا عبدالله بن الحسین به سوی تو فرستاده. به دیدارش برو.» ما همه دست از غذا کشیدیم و سکوت کردیم.
همسر زهیر - که دیلم (یا دلهم)، دختر عمرو بود - گفت:« سبحان الله! فرزند پیامبر کسی را به دنبالت فرستاده و تو را فرا خوانده و تو از رفتن خودداری می کنی؟! چه میشود اگر نزد او بروی و سخن او را بشنوی!»
زهیر از جا برخاست و به سوی خیمه ی امام رفت. طولی نکشید که با چهرهای درخشان و شادمان باز گشت. فرمان داد خیمه را برچینند و بار و بنه را برداشته، در جوار اردوی امام علیه السلام خیمه بزنند. بعد به همسرش گفت:« تو را طلاق دادم؛ زیرا فقط خوبی تو را میخواهم. من تصمیم گرفتهام همراه حسین علیه السلام باشم و جانم را فدای او کنم.»
سپس همسر خود را با مقداری آذوقه و مال و با چند تن از عمو زاده هایش همراه کرد تا او را به مقصد برسانند.
همسر زبیر برخاست و گریست و با او وداع کرد و گفت:« خداوند یار و مددکار تو باشد و این سفر را برای تو به خیر کند. روز قیامت، این از خود گذشتگی مرا به جدّ حسین علیه السلام یادآوری کن.»
زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت:« هر کس از شما دوست دارد با من بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست!»
بعد نقل کرد که:« ما در نواحیدریای خزرجنگ میکردیم؛ خداوند ما را پیروز کرد و غنائمی به دست آوردیم.سلمان باهریبه ما گفت:« آیا از این پیروزی و کسب غنائم خوشحالید؟»
گفتیم:« آری!»
گفت:« (ازپیامبر اکرمشنیدم که فرمود) در آینده، به جنگ در کنار سرور جوانانآل محمد(حسین علیه السلام) و یاری او و غنائمی که در این مسیر نصیب شما خواهد شد، بیشتر شاد باشید!»
من هم اکنون شما را به خدا می سپارم.»
ابراهیم بن سعید که از همراهان زهیر در سفر حج بود روایت کرده است که امام به زهیر فرموده بود:« من در کربلا کشته خواهم شد و سرم را زحر بن قیس به امید جایزه نزدیزیدخواهد برد ولی یزید چیزی به او نخواهد داد.»
در کتیبه های سر در ورودی تاریخ ساخت این مسجد سال ۷۵۰ ه.ق ، است و بانی آن امیر مبارز الدین محمد مظفر میبدی حاکم کرمان و سر سلسله آل مظفر می باشد که آن را مسجد جامع مظفر می گویند.
روز ۲۴ مهر ۱۳۵۷ ، حدود ۲۰ هزار نفر از مردم مسلمان کرمان به منظور بزرگداشت اربعین شهدای ۱۷ شهریور تهران و اولین سالگرد شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی ، به دعوت علما و روحانیون کرمان در مسجد اجتماع کرده بودند و بازار و کلیه مغازه ها تعطیل بود ناگهان حدود ۳۰۰ نفر ظاهرا از ساکنین زاغه نشین که به کولی ها معروف هستند، با در دست داشتن چوب و میله آهنی و دادن شعار ( جاوید شاه ) در ساعت ۳۰/۱۱ در حالی که یکی از روحانیون مشغول سخنرانی بود ، به مسجد حمله کردند. مهاجمان ابتدا دوچرخه ها و موتورهای مردم را به آتش کشیدند عده ای از مردم داخل مسجد به طرف آنها به راه افتادند. از طرف پلیس تیراندازی آغاز شد و مردم ناچار به داخل مسجد بازگشتند. طولی نکشید که گازهای خفه کننده ای فضا را پر کرد و کولی ها با چماق و چوب و میله به دست وارد شده، به جان مردم افتادند عده ای از مردم و روحانیون کرمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح شدند.
در کتیبه های سر در ورودی تاریخ ساخت این مسجد سال ۷۵۰ ه.ق ، است و بانی آن امیر مبارز الدین محمد مظفر میبدی حاکم کرمان و سر سلسله آل مظفر می باشد که آن را مسجد جامع مظفر می گویند.
در انگیزه احداث این مسجد می گویند محمد مظفر در نزدیکی های جیرفت با قبایل جرجانیان درگیر شد، پاهای اسبش را پی زدند آن طور که مرگ وی حتمی بود در این هنگام محمد مظفر ضمن استغفار و توبه با خدای خوش عهد کرد که اگر زنده بماند مسجدی بنا کند و تا آخر عمر دست از عبادت خدا برندارد در این هنگام پهلوان علیشاه بمی ، سردار لشکر امیر از راه رسید و مرکب خود را به او داد. و بدین سان وی از مرگ حتمی نجات و به احداث مسجد جامع همت گمارد . طول صحن مسجد ۵/۶۶ و عرض صحت آن ۴۹ متر است.
در کتیبه های سر در ورودی تاریخ ساخت این مسجد سال ۷۵۰ ه.ق ، است و بانی آن امیر مبارز الدین محمد مظفر میبدی حاکم کرمان و سر سلسله آل مظفر می باشد که آن را مسجد جامع مظفر می گویند.
روز ۲۴ مهر ۱۳۵۷ ، حدود ۲۰ هزار نفر از مردم مسلمان کرمان به منظور بزرگداشت اربعین شهدای ۱۷ شهریور تهران و اولین سالگرد شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی ، به دعوت علما و روحانیون کرمان در مسجد اجتماع کرده بودند و بازار و کلیه مغازه ها تعطیل بود ناگهان حدود ۳۰۰ نفر ظاهرا از ساکنین زاغه نشین که به کولی ها معروف هستند، با در دست داشتن چوب و میله آهنی و دادن شعار ( جاوید شاه ) در ساعت ۳۰/۱۱ در حالی که یکی از روحانیون مشغول سخنرانی بود ، به مسجد حمله کردند. مهاجمان ابتدا دوچرخه ها و موتورهای مردم را به آتش کشیدند عده ای از مردم داخل مسجد به طرف آنها به راه افتادند. از طرف پلیس تیراندازی آغاز شد و مردم ناچار به داخل مسجد بازگشتند. طولی نکشید که گازهای خفه کننده ای فضا را پر کرد و کولی ها با چماق و چوب و میله به دست وارد شده، به جان مردم افتادند عده ای از مردم و روحانیون کرمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح شدند.
در کتیبه های سر در ورودی تاریخ ساخت این مسجد سال ۷۵۰ ه.ق ، است و بانی آن امیر مبارز الدین محمد مظفر میبدی حاکم کرمان و سر سلسله آل مظفر می باشد که آن را مسجد جامع مظفر می گویند.
در انگیزه احداث این مسجد می گویند محمد مظفر در نزدیکی های جیرفت با قبایل جرجانیان درگیر شد، پاهای اسبش را پی زدند آن طور که مرگ وی حتمی بود در این هنگام محمد مظفر ضمن استغفار و توبه با خدای خوش عهد کرد که اگر زنده بماند مسجدی بنا کند و تا آخر عمر دست از عبادت خدا برندارد در این هنگام پهلوان علیشاه بمی ، سردار لشکر امیر از راه رسید و مرکب خود را به او داد. و بدین سان وی از مرگ حتمی نجات و به احداث مسجد جامع همت گمارد . طول صحن مسجد ۵/۶۶ و عرض صحت آن ۴۹ متر است.
مرحوم آیتالله میرزا مهدی غروي اصفهانی رضواناللهعلیه در سال ۱۳۰۳ هجری قمری در اصفهان متولد شد. در ۹ سالگی پدر خويش؛ میرزا اسماعیل اصفهانی؛ را از دست داد پس از تحصیلات مقدماتی و خواندن اندکی فقه و اصول نزد استادان محلی، در حدود ۱۲ سالگی(۱۳۱۵ ه.ق)، رهسپار كربلاي معلا گشت.
بنا به توصیة مرحوم آیتالله حاج آقا رحیم ارباب، از آغاز ورود به عراق، با مرحوم آیتالله العظمی سید اسماعیل صدر (م: ۱۳۳۸ ق) ارتباط مییابد و از مراتب علمی و سلوک روحی وی بهرهمند میگردد.[۱]
مرحوم صدر از شاگردان مرحوم ملا فتحالله سلطانآبادی است و ملا فتحالله از آنجا كه مدتی با مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی (م: ۱۳۱۱ ق) مرتبط بوده[۲]متأثّر از اهل عرفان بوده و از اهل زهد و کرامات نيز به شمار ميآيد، اما سر سازشی با حکمت متعالیه نداشته و با گرايشات عرفاني وحدت وجودي مخالف بودهاست. اين منش فكري ملا فتحالله را به وضوح در آثار شاگرد و ارادتمند خاص وي يعني مرحوم محدث نوری ميتوان مشاهده كرد.
ميرزا مهدي اصفهاني بعد از ارتباط با مرحوم صدر به نجف مهاجرت كرده و مدتي به خدمت مرحوم آية الله سید احمد کربلایی (م:۱۳۳۲ ق) ميرسد. برخي نيز از ارتباط وي با شيخ محمد بهاري و سپس مرحوم قاضي در اين دوره سخن گفتهاند[۳]اما – با توجّه به ارتباط بعدي وي با مرحوم آقا سيّد جمال گلپايگاني - آنچه مسلم است اينكه مرحوم ميرزا استفادۀ سلوكي چنداني از اين بزرگان نكردهاست.
از فعاليتهاي علمي مرحوم ميرزا در اين دوران اطلاعات مستند چنداني در دست نيست. برخي گفتهاند: « در این دوره در نجف اصول را نزد آخوند خراسانی (صاحب کفایةالاصول) و فقه را نیز نزد سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروةالوثقى) خواند.»[۴]و از خود ميرزا نقل شده است كه كفايه را در نزد مرحوم آفا سيّد جمال گلپايگاني خوانده است .[۵]
پس از اين دوران و فراگيري مباني فقه و اصول مرسوم، ظاهراً در حوالي سال ۱۳۲۵ه.ق[۶]و پس از انقلاب مشروطه در ایران، اين استاد و شاگرد همراه تنی چند از فاضلان معاصر، مانند آیةالله سید محمود شاهرودی و آیةالله شيخ حسين حلّي که جمعاً بیش از هفت نفر نبودهاند ، اولین دورة درس خارج اصول مرحوم آیةالله میرزا حسين نائینی (م:۱۳۵۵ ق) را تشکیل میدهند.
مرحوم ميرزا پس از حدود سيزده سال شركت در اين درس، توفیق دریافت اجازه اجتهاد از میرزای نائینی را مييابد. اين اجازهنامه كه به تاريخ عيد فطر ۱۳۳۸ ه. ق نگاشته شده بعدها توسط كساني چون آيات عظام آقاضیاءالدین عراقی، سيّد ابوالحسن اصفهانی، و شيخ عبدالکریم حائری یزدی رحمةاللهعليهم مورد تأیید قرار گرفت.
در اين اجازهنامه دربارة ميرزا مهدي اصفهاني آمدهاست:
«... العلم العلّام، و المهذّب الهمام، ذو القريحة القويمة، و السّليقة المستقيمة، و النّظر الصّائب و الفكر الثّاقب، عماد العلماء و صفوة الفقهاء، و الورع التّقي و العدل الزّكي... فليحمدالله ـ سبحانه و تعالي ـ علي ما أولاه من جودة الذّهن و حسن النّظر.»
با توجه به اينكه ميرزاي نائيني كمتر به افراد اجازة اجتهاد ميدادهاند ، اين تعبيرات دربارة ميرزا مهدي ۳۵ ساله به روشني از هوش سرشار و استعداد فوق العادة وي حكايت دارد.
مرحوم آیتالله میرزا مهدی غروي اصفهانی رضواناللهعلیه در سال ۱۳۰۳ هجری قمری در اصفهان متولد شد. در ۹ سالگی پدر خويش؛ میرزا اسماعیل اصفهانی؛ را از دست داد پس از تحصیلات مقدماتی و خواندن اندکی فقه و اصول نزد استادان محلی، در حدود ۱۲ سالگی(۱۳۱۵ ه.ق)، رهسپار كربلاي معلا گشت.
بنا به توصیة مرحوم آیتالله حاج آقا رحیم ارباب، از آغاز ورود به عراق، با مرحوم آیتالله العظمی سید اسماعیل صدر (م: ۱۳۳۸ ق) ارتباط مییابد و از مراتب علمی و سلوک روحی وی بهرهمند میگردد.[۱]
مرحوم صدر از شاگردان مرحوم ملا فتحالله سلطانآبادی است و ملا فتحالله از آنجا كه مدتی با مرحوم حاج ملاحسینقلی همدانی (م: ۱۳۱۱ ق) مرتبط بوده[۲]متأثّر از اهل عرفان بوده و از اهل زهد و کرامات نيز به شمار ميآيد، اما سر سازشی با حکمت متعالیه نداشته و با گرايشات عرفاني وحدت وجودي مخالف بودهاست. اين منش فكري ملا فتحالله را به وضوح در آثار شاگرد و ارادتمند خاص وي يعني مرحوم محدث نوری ميتوان مشاهده كرد.
ميرزا مهدي اصفهاني بعد از ارتباط با مرحوم صدر به نجف مهاجرت كرده و مدتي به خدمت مرحوم آية الله سید احمد کربلایی (م:۱۳۳۲ ق) ميرسد. برخي نيز از ارتباط وي با شيخ محمد بهاري و سپس مرحوم قاضي در اين دوره سخن گفتهاند[۳]اما – با توجّه به ارتباط بعدي وي با مرحوم آقا سيّد جمال گلپايگاني - آنچه مسلم است اينكه مرحوم ميرزا استفادۀ سلوكي چنداني از اين بزرگان نكردهاست.
از فعاليتهاي علمي مرحوم ميرزا در اين دوران اطلاعات مستند چنداني در دست نيست. برخي گفتهاند: « در این دوره در نجف اصول را نزد آخوند خراسانی (صاحب کفایةالاصول) و فقه را نیز نزد سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروةالوثقى) خواند.»[۴]و از خود ميرزا نقل شده است كه كفايه را در نزد مرحوم آفا سيّد جمال گلپايگاني خوانده است .[۵]
پس از اين دوران و فراگيري مباني فقه و اصول مرسوم، ظاهراً در حوالي سال ۱۳۲۵ه.ق[۶]و پس از انقلاب مشروطه در ایران، اين استاد و شاگرد همراه تنی چند از فاضلان معاصر، مانند آیةالله سید محمود شاهرودی و آیةالله شيخ حسين حلّي که جمعاً بیش از هفت نفر نبودهاند ، اولین دورة درس خارج اصول مرحوم آیةالله میرزا حسين نائینی (م:۱۳۵۵ ق) را تشکیل میدهند.
مرحوم ميرزا پس از حدود سيزده سال شركت در اين درس، توفیق دریافت اجازه اجتهاد از میرزای نائینی را مييابد. اين اجازهنامه كه به تاريخ عيد فطر ۱۳۳۸ ه. ق نگاشته شده بعدها توسط كساني چون آيات عظام آقاضیاءالدین عراقی، سيّد ابوالحسن اصفهانی، و شيخ عبدالکریم حائری یزدی رحمةاللهعليهم مورد تأیید قرار گرفت.
در اين اجازهنامه دربارة ميرزا مهدي اصفهاني آمدهاست:
«... العلم العلّام، و المهذّب الهمام، ذو القريحة القويمة، و السّليقة المستقيمة، و النّظر الصّائب و الفكر الثّاقب، عماد العلماء و صفوة الفقهاء، و الورع التّقي و العدل الزّكي... فليحمدالله ـ سبحانه و تعالي ـ علي ما أولاه من جودة الذّهن و حسن النّظر.»
با توجه به اينكه ميرزاي نائيني كمتر به افراد اجازة اجتهاد ميدادهاند ، اين تعبيرات دربارة ميرزا مهدي ۳۵ ساله به روشني از هوش سرشار و استعداد فوق العادة وي حكايت دارد.